')); replace2=replace.replace(new RegExp('form','gim'),'div'); document.getElementById(Id_Rozblog_Comment).innerHTML='
هنگامى كه اهل بيت امام حسين را به عنوان اسير وارد شهر شام كردند و در بين ايشان حضرت سجّاد نيز با حالتى ناجور و دلخراش حضور داشت ، مردم شام با تبليغات سوئى كه توسّط مامورين يزيد لعنة اللّه عليه شده بود، با شادمانى و سرور براى استقبال از اسيران آمده بودند.در بين مردم پيرمردى بود، جلو آمد و گفت: شكر خداى را كه مردان شما را كشت و آتش فتنه خاموش شد؛ و سپس به آن عزيزان دل شكسته ، بسيار دشنام و ناسزا گفت .امام در همان وضعيّتى كه بود، فرمود: اى پيرمرد! آنچه تو گفتى ، من گوش كردم و چيزى نگفتم تا آن كه سخن تو تمام شد؛ و آنچه خواستى گفتى ، اكنون ساكت باش تا من نيز سخنى گويم .پيرمرد گفت : آنچه مى خواهى بيان كن .حضرت فرمود: آيا قرآن خوانده اى ؟پيرمرد گفت : آرى . حضرت فرمود: اين آيه قرآن را نيز خوانده اى :« قُلْ لا اسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ اَجْرا إلاّ الْمَوَدَّةَ فى الْقُرْبى » يعنى ؛ من از شما پاداشى به جز مودّت و دوستى اهل بيتم را نمى خواهم .پيرمرد پاسخ داد: آرى، آن را خونده ام .امام سجّاد فرمود: ما اهل بيت - قُربى - هستيم ؛ ادامه دارد ....
طراحی و کدنویسی قالب : علیرضاحقیقت - ثامن تم
Web Template By : Samentheme.ir