')); replace2=replace.replace(new RegExp('form','gim'),'div'); document.getElementById(Id_Rozblog_Comment).innerHTML='
قيس پاسخ داد:من يكى از شيعيان اميرمؤ منان على و فرزندان او هستم .ابن زياد: چرا نامه را پاره كردى ؟قيس: تا ندانى كه در نامه چه نوشته شده است .ابن زياد: نامه را چه كسى براى چه شخصى نوشته است ؟قيس : نامه از امام حسين به جمعيتى از مردم كوفه بود كه نام آنها را نمى دانم .ابن زياد خشمگين شد و گفت : هرگز از تو دست برنمى دارم مگر اين كه نام آنها را كه نامه برايشان فرستاده شده بگويى ، يا بالاى منبر بروى و بر حسين و پدر و برادرش لعن بگويى و گرنه قطعه قطعه ات خواهم كرد.قيس گفت : نامهاى آنان را نخواهم گفت. ولى براى لعن كردن حاضرم .قيس بالاى منبر رفت ، پس از حمد و ثنا و درود بر خاندان پيامبر و لعن بر ابن زياد و بنى اميه گفت : مردم كوفه ! من سفير امام حسين به سوى شما هستم ، كاروان امام را در منزلگاه حاجز گذاشتم دعوت او را اجابت كنيد!زياد آنچنان غضبناك شد دستور داد قيس را بالاى دارالعماره برده و از همانجا به زمين انداختند و استخوانهاى بدنش خورد شد. اندكى رمق داشت يكى از دژخيمان ابن زياد به نام عبدالملك پسر عمير سرش را از بدن جدا كرد و بدين گونه قيس به شهادت رسيد.بحار: ج 44، ص 371. به نقل از داستانهاي بحارالانوار – ج4
طراحی و کدنویسی قالب : علیرضاحقیقت - ثامن تم
Web Template By : Samentheme.ir